۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

كمّي آري، كيفي؟

    كلاس روش تحقيق اين ترم با آقاي دكتر موسي پور اساسي ذهنم را به چالش كشيده است. متن اصلي كلاس كتاب "روش شناسي مطالعات برنامه درسي" است و كلاس كاملاً به مباحثه مي گذرد. شايد اگر با اين حجم گسترده مورد هجوم نظرات پست مدرنيستي كه روش هاي تحقيق كيفي را در برابر روش هاي تحقيق كمي علم كرده است قرار نمي گرفتم به اين فكر نمي افتادم كه تكليفم را با آن ها روشن كنم. در سه، چهار سال اخير هربار از طرف آقاي دكتر دراني به سيطره كميت حمله مي شد و حتي وقتي به من پيشنهاد شد كه از يك روش كيفي در پايان نامه ام استفاده كنم هر بار به لطايف الحيلي از قضاوت در اين باره فرار مي كردم. اما ظاهراً از فكر كردن به اين موضوع و جدي گرفتن اين حرف ها گريزي نيست.
    اين هفته استاد پرسيد "اساساً نظرتان راجع به روش هاي كيفي چيست؟" در جواب اين سؤال گفتم كه انجام پژوهش به روش هاي كيفي هنوز به دلم نمي چسبد و دو دليل ذكر كردم.
     اول اينكه فضاي پژوهشي بي اخلاق جامعه آكادميك ما با اين روش هاي سازمان نيافته و بي قيد و بند به كجا خواهد رفت؟ به نظرم ترويج اين روش ها مايه دست خيلي ها خواهد شد كه هر روضه اي را كه بر هر منبري مي خوانند پژوهش كيفي قلمداد كنند.   
     دوم اينكه هنوز روش هاي پژوهش كيفي در ايران اجرا نمي شود. اساساً ما هنوز تجربه سنت هاي مدرن را نداريم. هنوز تعليم و تربيت علمي نداريم. هنوز علم پوزيتيويستي را در حوزه تعليم و تربيت و تقريباً همه شاخه هاي علوم انساني و اجتماعي نيازموده ايم. مديريت و اقتصاد علمي در سطح شعار ميان مديران خرد و كلان مانده است. در اين فضا گذر به دنياي پست مدرن را مناسب نمي دانم. همان طور كه انتقادات پست مدرن فوكو بر دموكراسي - به عنوان يك دستاورد علوم اجتماعي مدرن- را در جامعه ايران وارد نمي دانم. به عبارتي اين بازگشت از خردگرايي به طبيعت گرايي (مدرنيسم به پست مدرنيسم) را در ايران ارتجاعي مي بينم.
    دليل سوم كه البته احساس كردم از حوصله و زمان آن جلسه خارج است را بايد با يك سابقه تاريخي بگويم. سال 1380 كه دانشجوي دوره كارشناسي بودم  به عنوان كار عملي درس فلسفه آموزش و پرورش يادداشتي نوشتم كه خانم دكتر زيباكلام بسيار پسنديد. هدف از كار عملي آسيب شناسي فلسفي يكي از كتب درسي بود. من با ايده اي كه از صحبت با نادر نوري داشتم شروع كردم. اين طور كه فارغ التحصيلان نظام آموزشي ما استدلال هاي قياسي را بهتر از استدلال هاي استقرايي مي پذيرند. به همين دليل در مباحثه، انتخابات، استدلال و هر جايي كه مستلزم قضاوت باشد با استدلال هاي استقرايي مشكل دارند. البته مي توان اين مقدمه را نپذيرفت ولي من شواهد كافي براي اثبات اين مدعا دارم. روشن است كه روش علمي به معناي اثبات گرايانه و حتي ابطال گرايانه آن مبتني بر استدلالات استقرايي است. به طور كلي تعميم پذيري و تجزيه پذيري به عنوان مفروضه هاي اصلي علم خردگرا در ساحت اعتقاد به استدلالات استقرايي است كه معنا پيدا مي كند. علت اين طرز فكر در برنامه درسي است. آنجا كه برنامه درسي مدارس ما پرورش دهنده روش علمي و روش استقرايي نيستند. آزمايش ها در كتاب هاي علوم تجربي، فيزيك، شيمي، زيست شناسي و... براي كشف قواعد طراحي نشده اند. هميشه معلم قاعده كلي را به روش سخنراني يا توضيحي تدريس مي كند و آزمايش ها صرفاً تأييدي هستند. آزمايش ها توسط معلم يا دانش آموز اجرا مي شوند ولي نتيجه آن از قبل معلوم است. هيچ استقرايي لازم نيست تا به فانون عمومي برسيم و هيچ تعميم دادني از دانش آموز انتظار نمي رود. همه حرف اين است كه برنامه درسي ما بيش از آنكه علمي به معناي تجربي آن باشد فلسفي است و اگر مثل من دنبال نقطه تعادل در استفاده ميان روش هاي كمي و كيفي باشيم و اقتضايي عمل كنيم هنوز بايد بر طبل علم و عينيت و پوزيتيويسم كوبيد. چند سالي است كه در برنامه هاي درسي، دوره ها و كارگاه هاي روش تدريس، جلسات با معلمان و به طور ويژه در كلاس هاي روش تحقيقي (پژوهش) كه در مدرسه ها برگزار مي كنم بر استفاده ازروش علمي تأكيد كرده ام. مثلاً قرار قبلي و قديمي ما در دپارتمان پژوهش مفيد و ضحي اين بود كه پژوهش ها ميداني باشند. يعني پژوهشگر (دانش آموز) خود توليد ديتا كند و صرفاً جمع آوري كننده نباشد. امسال هم قول و قرار جديدي گذاشتيم كه در همه پژوهش هاي تعريف شده دو عنصر كليدي اندازه گيري و مقايسه به عنوان ستون هاي روش علمي تجربي و در نتيجه تحليل آماري وجود داشته باشد. همه اين ها را گفتم تا اين سؤال را بپرسم كه اگر در مباني فكري و فلسفي ام به علم پوزيتيويستي خدشه وارد شود آيا مي توانم اين گونه برنامه ها را طراحي و اجرا كنم؟ در اينكه آشنايي دانش آموزان با علم و روش تجربي-علمي اتفاق مبارك و با اولويتي است شكي ندارم. سؤال من اين است كه آيا يك معلم آنتي پوزيتيويست مي تواند مروج سنت هاي پوزيتيويستي باشد؟ آيا مي شود به عينيت اعتقاد نداشت و علم عينيت طلب را تبليغ نمود؟
    شايد اين پرسش براي خيلي از پژوهشگران تعليم و تربيت موضوعيت نداشته باشد ولي براي من كه همچنان آستين هايم بالا و دستانم گچي است اين سؤال ها زنده و جدي هستند. تعبير مادربزرگم از رشته تحصيلي ام را اگر چه از نظر خيلي ها بي كلاسي است ولي مي پسندم كه مي گويد: " روح اله درسِ معلمي مي خواند."
   سؤال من سؤال فلسفه علم است. سؤال برنامه ريزي درسي است. سؤال روش شناسي است و سؤال معلمي است. سؤال سؤالي جدي است.
   

۵ نظر:

  1. Dear rouhollah
    I'm glad to see your opinion.
    as you know, I'm not so interested to phylosophy of education. but remember my idea about System evolution path.

    i agree with you that without the cognition and understanding the nature and approach of systems, applying them can't cause to meet targets.

    inasmuch as my plan about economic thinking development, I'm interested in related phylosophical aspects and sections in your studies and researches. please inform me about them.

    yours

    with health, wealth and other best wishes.

    Omid mehrabi

    پاسخحذف
  2. سلام عليكم برادر محترم، چطوري آقاجون؟ خوب مساله براي من يكم كمتر پراگماتيسميه. مساله اينه كه فلسفه پوزيتيويسيتي كافيه؟ يا اگه بخواهيم به زبان عاميانه حرف بزنيم حقيقت داره؟ به نظر من نداره و بنابراين در درجه اول تكليف بنده را قرابت به حقيقت روشن مي كنه (اگه نخواهيم خيلي پست مدرن باشيم و بگيم چنين مفهومي وجود نداره يا قابل دسترسي نيست).
    در مرحله دوم كي گفته اعتقاد به روشهاي كيفي، مستلزم كاهش استفاده از روشهاي كمّيه؟ هركي گفته غلط كرده :D بابا تو كه عادت نداشتي اينطوري مسائلو فلسفي كني. از كي تا حالا از اين عادتاي بدبد پيدا كردي؟
    خلاصه مي خواستم وقت بذارم يه جواب درست حسابي به دغدغه ات بدهم اما گويا فعلا مغز ما در حد همين چرنديات قد مي ده. صد البته كلي چيز آشفته در اين زمينه تو ذهنمه كه انگار قصد ندارن منظم بشن تا به رشته تحرير در بيان.
    پي نوشت: اين رزومه چيه گذاشتي كنار وبلاگت؟ من يكي رو كه ترساند.
    فاطمه حمزوي

    پاسخحذف
  3. سلام فاطمه
    البته واضحه كه كافي نيست و اگر نه اصلاً سؤالي پيش نمي آمد. عده اي مثل تو اعتقاد به قابل جمع بودن هستند ولي عده اي نه. از اين كه ترسوندمت هم متأسفم. سعي كردم تو عكس لبخند بزنم كه ترسناك نباشم. D:

    پاسخحذف
  4. جناب اقاي اقاصالح چند پيشنهاد دارم.
    1-دراين وبلاگتان فقط به مسايل تعليم وتعلم بپردازيد.
    2-براي مسايل سياسي وطنز وبلاگ ديگري رادرنظربگيريد.
    3-مسايل اموزش وپرورش رابراي سطوح مختلف وبزبان خودشان مطرح نماييد.
    4-براي خانواده ها مطالب بيشتري ارايه نماييد.
    5-ازبكاربردن الفاظ غير خانوادگي مثل(بيلا..)خوداري نماييد.
    6-دانش اموزان-دانشجويان-معلمان-صنعتگران-نويسندگان-پژوهشگران-خانواده ها-و...نيازاساسي به مقولات تعليم وتعلم دارند.
    7-اين كاررابدون حاشيه با جديت دنبال نماييدتاموفق باشيد. عزت زياد

    پاسخحذف
  5. روح اله آقاصالح۱۷ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۳۳

    سلام ناشناس

    1و2 چرا؟ مگر تعليم و تربيت از باقي زندگي جداست؟
    3.هنوز در باب آموزش و پرورش چيزي ننوشته ام.
    4.چشم. در حد بضاعتم.
    5.بهش فكر مي كنم. اگرچه بستگي به خانواده اش دارد.
    6.بر منكرش لعنت
    7.انشاالله

    چشم

    پاسخحذف